فعالیت اصلی سقراط، به گفته خودش، طرح پرسشهای اکتشافی برای کمک بـه فـرد بـرای دستیابی به خودآگاهی و شناخت بهتر است. با اینکه در بسیاری از کتابها و نوشته های مربوط به روان درمانی نوین از پرسش ها و گفتگوی سقراطی به وفور نام برده می شود ولی از محتـوا و ساختار پرسشهای سقراطی در کتابها و متون تخصصی کمتر دیده می شود. در این مقاله با تکیه به آثار کلاسیک مربوط به سقراط تلاش شده است تا چند نمونه از گفتگوهای ساختارمند و پرسشگری های نظام مند خود سقراط گزارش شود و سپس اصول اصلی گفتگوی سقراطی مورد بررسی قرار گیرد.
برای آشنایی بیشتر با پرسشگری سقراطی مقاله: پرسشگری سقراطی چیست را مطالعه کنید.
گفتگوی اول: مشاوره ی خانوادگی
زمانی، سقراط با خبر شد که دو برادر به نام کرفون و کایدگراتس که هر دو از دوستان نزدیک او بودند، با هم دعوایی اند و از هم اجتناب می کنند. وقتی با کایدکراتس، که برادر کوچکتر بود، روبرو شد چنین گفت:
سقراط: از برادر بزرگترت چه خبر؟
کاید گراتس: هیچ ارتباطی با او ندارم، رابطه با او به جز ضرر و زیان و هدر دادن پول سودی ندارد.
سقراط: گمان نمی کنم تو از کسانی باشی که پول و دارایی را بر برادری ترجیح دهـی زیـرا می دانی که پول عاری از خرد است و برادر دارای خرد. پول نیازمند حفاظت است و برادر می تواند از تو حفاظت کند و یاری ات دهد …. مردمان کسانی را کـه بـرادر دارند، بیش از آنان که برادر ندارند محترم می شمارند و کمتر درصدد آزارشان بر می آیند.
کایدکرانس: سقراط حق با توست. اگر اختلاف بزرگی در میان نباشد، بهتر آن است که انسان با برادر خود به مدارا رفتار کند. برادر موهبت بزرگی است به شرط آنکه به راستی چنان باشد که از او انتظار داریم، ولی برادری که فقط مایه ی تلخ کامی است چه فایده دارد؟
سقراط: یعنی برادرت را هیچ کسی دوست ندارد و همه او را مایه ی تلخ کامی میبینند یا کسانی هم هستند که او را به راستی دوست می دارند؟
کایدکرانس: علت ناراحتی ام همین است. او با دیگران مهربان است ولی من را هر جا که میبیند با گفتار و کردارش آزار می دهد. از این گذشته، هیچ سود و منفعتـی برای من ندارد.
سقراط: گویا تصورت چنین است که همچنان که اسب برای کسی که آن را لازم دارد ولی نمی داند چگونه با آن رفتار کند. مایه ی زحمت است، برادر نیز برای کسی که به او نیاز دارد ولی نمی تواند با او درست رفتار کند، مایه دردسر است؟
کایدکراتس: من از انجام دادن رفتار درست ناتوان نیستم. هر که با من خوب رفتار کند. پاسخش را به نیکی می دهم و اگر با من مهربان باشد، با او مهربانی می کنم ولی اگر کسی پیدا شد که با گفتار و یا کردار خود من را آزار دهد، نه به مهربانی با او حرف می زنم و نه به نیکی از او یاد می کنم.
سقراط: ببینم، اگر سگی داشتی که برای گلهات سودمند بود و با جویانت دوست بود ولی اگر تو به نزدیکی گله می رفتی، حضور تو را تحمل نمی کرد و مدام با نامهربانی به سوی تو پارس می کرد، آیا بر او خشم می گرفتی؟
کاید گراتس: مسلمانه
سقراط: پس سعی می کردی او را با رفتار محبت آمیز رام کنی؟
کاید گرانس: بله، همینطور است.
سقراط: پس چرا تلاش نمی کنی که به همین طریق با رفتار محبت آمیز، دل برادرت را بدست آوری؟ مگر نگفتی که اگر بخواهی می توانی مهربان باشی و نیکی کنی؟ کایدکرانس: می ترسم که دانش لازم را نداشته باشم تا با او چنان رفتار کنم که دگرگون شود و با من بر سر مهر آید. سقراط: گمان نمی کنم در این کار به هنر یا مهارت بزرگی محتاج باشی. هیچ کس بهتر از خود تو نمی داند که باید با او چگونه رفتار کنی تا با تو مهربان شود. کایدگراتس اگر فکر می کنی مهرهی مار یا قابلیت خاصی برای بدست آوردن دل او دارم و خودم بی خبرم، لطفاً به من بگو.
سقراط: اگر بخواهی یکی از آشنایانت را در شرایطی قرار بدهی که هر وقت میهمانی داد تو را هم به میهمانی اش دعوت کند چه می کنی؟
کاید کرانس: اول خودم هرگاه برنامه ای داشتم او را به میهمانی دعوت می کنم
سقراط: و اگر بخواهی دوستی را ترغیب کنی که هر وقت به سفر می روی مراقب خانه و امور منزل تو باشد چه می کنی؟ کاید گراتس: اول خودم می کوشم تا هرگاه او به سفر رفت در غیابش به خانه و منزلش رسیدگی کنم.
سقراط: و اگر بخواهی غریبه ای را ترغیب کنی که هر وقت به شهر او رفتی در منزلش از تو پذیرایی کند چه می کنی؟
کایدکراتس: خودم پیش قدم می شوم و هر وقـت بـه آتـن بـایـد در منزلم از او پذیرایی می کنم و اگر بخواهم برای کاری که به شهر او می روم به من یاری برساند، اول خودم در انجام کارهایش در آتن او را یاری می کنم.
سقراط: پس معلوم می شود مهره ی مار یا مهارت لازم برای ایجاد رابطه و بدست آوردن دل مردمان را داری و تا کنون آن را از من پنهان کرده بودی، مگر نمی دانی که ستایش و تحسین سزاوار کسی است که با دوست مهربانی کند پیش از آنکه از او نیکی ببینید؟ اگر میدانستم برادرت کرفون در این کار از تو تواناتر است حتماً از او می خواستم که در مهربانی و نیکی کردن به تو پیش قدم شود.
کایدکرانس: این چه حرفی است که می زنی؟ من از او جوانترم و نمی توان از من انتظار داشت که در نیکی و مهربانی بر او من پیش قدم شوم. مگر نه این است که همه می گویند در هر کار بزرگترها باید قدم اول را بردارند و کوچکترها از آن پیروی کنند؟
سقراط: مگر همه نمی گویند که اگر جوانان در راه با مردان کهنسال تر از خود برخوردند، باید به کنار بایستند و راه را به آنها بدهند، و پیش پای بزرگتر برخیزند و در مجالس جاهای نرمتر و راحت تر را به بزرگترها واگذارند و از فرمان آنها پیروی کنند؟
کاید گرانس: اگر توصیه تو را به کار گیرم و نتیجه بدست نیاید چه؟
سقراط: از چه میترسی؟ اگر تو پیش قدم شوی و او دست رد به سینه ات بزند، ثابت خواهد شد که تو نیک مردی و در برادری پایداری و او دیگر سزاوار نیکی تو نیست.
کایدکرانس: همینطور است.
سقراط: فکر می کنی اگر ببیند که او را به میدان دوستی می خوانی، بیشتر خواهد کوشید تا رفتارهای فروتنانه و مهربانانه و گفتار نیک از خود بروز دهد یا وقتی که از تو چنین چیزهایی نمی بیند؟
کاید کرانس: شاید حق با تو باشد. اگر چنین کنم، در هر حال من پایداری در برادری را از خود نشان داده ام.
گفتگوی دوم: مشاوره شغلی
سقراط متوجه شد که یکی از دوستان قدیمی اش دائم از یک شغل به شغل دیگر می رود و هنوز شغل آتیه داری که بتواند پاسخگوی نیازهای دوران کهولت و پیری اش باشد را نیافته است. وقتی او را دید با او چنین گفتگو کرد.
سقراط: اوتروس از کجا می آیی؟
اوتروس، وقتی جنگ تمام شد، بعد از سالها از کشوری بیگانه به آتن آمدم. ولی اکنون از محله ی خودمان می آیم.
سقراط: اوضاع زندگی ات چگونه است؟
اوتروس: هر چه ملک در شهرهای دیگر داشتیم، مخالفان ضبط کردند و در آتیکا هـم پـدرم ارثی به جا نگذاشته است
سقراط: الان چگونه امورت را می گذرانی؟
اوتروس از وقتی که از جنگ برگشته ام، کار روز مرد می کنم. ناچارم نان خود را از دسترنج روزانه کسب کنم این زندگی را بهتر از آن می دانم که سر بار دیگران باشم.
سقراط: زندگی ات خوب می گذرد؟
اوتروس: نه چندان
سقراط: چرا وام نمی گیری که برای خودت کاسبی و شغل مستقلی به راه اندازی؟
اوتروس: چیزی ندارم که گرو بگذارم و وامی بگیرم
سقراط: گمان می کنی تا کی چنان نیرویی خواهی داشت که برای دیگران مزدوری کنی؟
اوتروس: بی گمان نمی توانم سالیان دراز را بدین کار ادامه دهم
سقراط: در دوران پیری هم کسی تو را به مزدوری خواهد برد؟
اوتروس: نه چندان
سقراط: آیا بهتر نیست از هم اکنون شغلی را پیش گیری که در پیری هم توانی با آن روزگار بگذرانی؟
اوتروس: چه کاری، من که حرفه خاصی نمی دانم
سقراط: حساب و کتاب و رفق و فتق امور را که بلدی؟
اوتروس: بله آن را در ارتش آموخته ام سقراط نمی خواهی نزد یکی از تجار و ملاکان که به مباشری نیازمند است بروی و هنگا داد و ستد و خرید و فروش و کشت و درو کارهایش را سرپرستی کنی و در اداره ی اموالش به او یاری کنی تا بدین وسیله به او سود برسانی و تو نیز از آن سود ببری؟
اوتروس: سقراط، میل ندارم کار بندگان را پیش گیرم.
سقراط: اداره امور کسی را برعهده گرفتن از نظر تو بندگی است؟
اوتروس: چنین می نماید.
سقراط: پس درباره ی زمامداران کشورها و کسانی که اداره ی امور عمومی را به عهده می گیرنا چه نظر داری؟ آنها به انجام امور دیگران کمک می کنند ولی بنده نیستند، بلکه در همه جا احترام فراوان دارند و از این رو مشتاق به عهده گرفتن این مناصب اند.
اوتروس: حقیقت این است که میل ندارم در برابر کسی مکلف و مسئول باشـم و مـورد بازخواست قرار گیرم.
سقراط: به نظر تو اصلا هیچ کاری در دنیا هست که احتمال بازخواست در آن نباشد؟ اوتروس تا به حال به آن فکر نکرده بودم.
سقراط: الآن فکر کن، آیا می شود که آدمی کاری را چنان انجام بدهد که هیچ عیبی در آن نباشد و کسی مستقیم و یا غیرمستقیم بر او خرده نگیرد و او را بازخواست نکند؟
اوتروس: نه چنین چیزی ممکن نیست
سقراط: و اگر کاری بی عیب هم به انجام برسد، یافتن کسی که در همـه ی مـوارد از روی خردورزی داوری کند دشوار است. آیا در کار کنونیات واقعاً از هیچ کس بازخواستی نمی بینی و به هیچ کس جواب گو نیستی؟
اوتروس: باید جوابگوی کیفیت و سلامت کارم باشم
سقراط: پس فکر نمی کنی که بهتر آن باشد که همیشه من به کاری دهی که به خوبی از عهده ی آن برمی آیی و سعی کنی تا هر کار را با دقت و مراقبت انجام دهی؟ اگر چنین کسی آنگاه خیلی کمتر در معرض بازخواست خواهی بود و معاشت را آسان تر بودن فراهم خواهی کرد و آسایش بیشتری خواهی داشت و در پیری هم درآمـد کـافی خواهی داشت.
اوتروس: به راستی چنین است سقراط
گفتگوی سوم: مشاوره فردی
روزی کسی شکایت کرد که راهی دراز پیموده و کوفته شده است.
سقراط: آیا در این راه باری هم به دوش داشتی؟
گفت: جز بالاپوش خودم چیزی نداشتم.
سقراط: تنها بودی یا کس دیگری هم همراهت بود؟
گفت: نوکرم همراهم بود.
سقراط: او هم مثل تو باری بر دوشی نداشت؟
گفت: چرا همه ی وسایل سفر را به دوش می کشید.
سقراط: با این همه رنج سفر را تحمل کرد و شکایت نکرد؟
گفت: بله، خیلی بهتر از من
سقراط اگر تو بار او را می کشیدی اکنون حالت چگونه بود؟
گفت: گمان نمی کنم بار را به منزل می رساندم.
سقراط با این وجود کدام یک از شما تواناترید؟
گفت: این گونه به نظر می رسد که او تواناتر است.
سقراط: به نظر خودت برای مردی که ادعای سروری می کند، فکر می کند توانا و سالم و تندرست است، سزاوار خواهد بود که در تحمل رنجی کوچک از نوکری ناتوانتر باشد و یا ابراز ناتوانی و عجر کند؟
گفت: نه سزاوار نیست.
منبع: پرسشگری سقراطی در روان درمانی و مشاوره | تالیف و ترجمه دکتر علی صاحبی
ترتیبی که برای خواندن سری مطالب پرسشگری و پرسشگری سقراطی به شما پیشنهاد میشود: با لمس/کلیک روی هر موضوع به آموزش مربوط هدایت خواهید شد.
موضوع |
پرسشگری چیست | انواع پرسش گری |
پرسشگری سقراطی چیست |
نمونه گفتگوی سقراطی |
روش تدریس پرسش و پاسخ سقراطی |
نمونه روش تدریس سقراطی | نمونه روش تدریس پرسش و پاسخ |
تفکر انتقادی چیست |
درسنامههای رایگان
محصولات آموزشی ویژه مشاوران و کُوچها
محصولات آموزشی ویژه مدرسها