نمونه روش تدریس سقراطی | نمونه روش تدریس پرسش و پاسخ

آنچه در ادامه آمده متن یک گفت و گوی سقراطی(socrates) برای کلاس چهارم است. گرداننده‌ی بحث اولین بار بود که با این دانش آموزان کار می‌کرد. هدف این بود که بفهمیم این کودکان در مورد موضوعی گسترده یعنی ذهن و طرز کار آن چطور فکر می‌کنند.

بررسی ذهن و طرز کار آن (دوره‌ی ابتدایی) 

دانش آموزان مشتاق پاسخ‌گویی بودند و اغلب به نظر می‌آمد پاسخ‌هایی به فکرشان می‌رسد در بر دارنده‌ی نکات بالقوه روشنگری در مورد ویژگی ذهن انسان و عواملی که ذهن ما را شکل می‌دهند.

تاثیر والدین و گروه همتایان، ماهیت امور اخلاقی و سوگیری جامعه محورانه طبعاً این نکته‌ها نامنسجم بود اما پرسش‌هایی را که منجر به این نکته‌های روشنگر شده و پاسخ‌هایی را که در بر دارنده‌ی آن‌هاست میتوان مبنا قرار داد برای گفت‌وگوها یا تکالیف جامع‌تری که موجب تعمیق درک دانش آموزان از ذهن و کارکرد آن شود.

در هنگام خواندن این متن ممکن است پرسش‌هایی به ذهن‌تان برسد که پرسش‌گر می‌توانست مطرح کند؛ یا فکر کنید اگر دانش آموزان فلان پاسخ را می‌دادند می‌شد پی آن را گرفت؛ یا فکر کنید اگر شما بودید گفت وگو را در مسیر دیگری می‌انداختید.

به شیوه‌های دیگری هم میتوان متن را خواند؛ مثلاً اینکه ببینید هر کدام از پرسش‌های مطرح شده چه کارکردی دارند یا به لحاظ نوع چگونه می‌توان دسته‌بندی شان کرد.

 

آموزگار: ذهن شما چطور کار می‌کند؟ اصلاً ذهن‌تان کجاست؟

دانش آموز: توی کله‌مان (خیلی از دانش آموزان به سرشان اشاره می‌کنند.

آموزگار ذهن‌تان کاری هم می‌کند؟ (بررسی مفهوم ذهن)

دانش آموز: باعث می‌شود آدم بتواند چیزها را یادش بماند و فکر کند.

دانش آموز: باعث می‌شود آدم بتواند… مثلاً وقتی که می‌خواهیم راه برویم. ذهن پیام میفرستد به پاها.

دانش آموز: یک قسمت از ذهن به یک از قسمت بدن فرمان میدهد قسمت دیگرش به جاهای دیگر

دانش آموز: مثلاً وقتی آدم دست میزند به یک شی نوک تیز، خبر می‌دهد که گریه کنی یا بگویی آخ

آموزگار: این را هم به آدم می‌گوید که چه موقع خوشحال باشد و چه موقع غمگین؟ ذهن از کجا می‌داند کی باید خوشحال بود کی غمگین؟ 

(پرسش در مورد وضوح و بررسی پیامدها)

دانش آموز: وقتی اذیت میشوی بهت می‌گوید غمگین بشوی

دانش آموز: وقتی دارد اتفاق ناراحت کننده‌ای می‌افتد

دانش آموز: وقتی رعد و برق میزند و آدم می‌ترسد.

دانش آموز: وقتی چیزی را که می‌خواهی به‌ت می‌دهند.

دانش آموز :باعث به کار افتادن بدن می‌شود مثل موتور

آموزگار آیا ممکن است دو نفر در شرایط مشابه باشند ولی یکی‌شان خوشحال باشد آن یکی غمگین؟ با اینکه شرایط هر دو عین هم است؟ (بررسی دیدگاه و نقطه نظر

دانش آموز: مثلاً وقتی یک جور اسباب بازی می‌دهند یکی ممکن است ازش خوشش بیاید آن یکی هم همین اسباب بازی را می‌گیرد ولی ازش خوشش نمی‌آید.

آموزگار: فکر می‌کنید چرا بعضی‌ها از فلان چیز خوششان می‌آید و بعضی‌ها از چیزهای دیگر؟( بررسی دیدگاه و نقطه نظر)

دانش آموز: چون که همه عین هم نیستند. ذهن هر کسی و جور دیگری ساخته شده جور دیگری درست شده با آن یکی فرق می‌کند

دانش آموز: چون که شخصیت آدم‌ها فرق میکند؟

آموزگار: شخصیت چیست؟ از کجا می‌آید؟ (بررسی مفهوم شخصیت)

دانش آموز: وقتی آدم بعضی کارها را شروع می‌کند بعد متوجه می‌شود بعضی‌هایشان را بیشتر دوست دارد.

آموزگار: شخصیت مادرزادی است یا در حین رشد شکل می‌گیرد؟ (بررسی علت) 

دانش آموز همین طور که بزرگ می‌شوی شکل می‌گیرد.

آموزگار: چه می‌شود که شخصیت آدم‌ها با هم فرق می‌کند؟ (بررسی علت)

دانش آموز: به خاطر مثلاً پدر و مادرش و این چیزها.

خلاصه کتاب پرسشگری سقراطی
خلاصه کتاب پرسشگری سقراطی

 

آموزگار: شخصیت پدر و مادر چه جوری شخصیت آدم‌ها را شکل می‌دهد؟

دانش آموز: چون که بچه همه‌اش پیش پدر و مادرش است و هر پدر و مادری هم جور خاصی رفتار می‌کنند و اگر فکر کنند که رفتار درست این است می‌خواهند تو هم همین جوری رفتار کنی یعنی یک جورهایی این را یادت می‌دهند. 

دانش آموز: یعنی مثل وقتی که چیزی رسم است. پدر و ما در آدم دل‌شان می‌خواهد تو هم همان جوری رفتار کنی که پدر و مادر خودشان رفتار می‌کردند.

آموزگار: آیا ذهن شما کلاً طوری تربیت می‌شود که مثل سایر بچه‌های دوروبرتان فکر کند؟ مثالی به نظرتان می‌رسد در این مورد که طرز فکر شما شبیه بچه‌های دیگر است؟ فکر می‌کنید رفتار شما مثل سایر بچه‌های آمریکایی است؟ (بررسی دیدگاه‌ها و مفهوم تفکر جامعه)

دانش آموز: بله

آموزگار: چی باعث می‌شود شما بیشتر مثل بچه‌های هم وطن‌تان رفتار کنید نه مثلاً مثل بچه‌های اسکیمو؟ (بررسی دیدگاه و نقطه نظر)

دانش آموز: برای اینکه دور و برمان بچه‌های آمریکایی هستند.

دانش آموز: چون که بچه‌های اسکیمو شاید اصلاً ندانند کلمه‌ی طناب بازی یعنی چی ولی بچه‌های آمریکایی می‌دانند.

آموزگار: آیا چیزهایی هست که بچه‌های اسکیمو بدانند ولی شما ندانید؟ (بررسی دیدگاه و نقطه نظر)

دانش آموز: بله

دانش آموز: تازه ما لازم نیست مثل آن‌ها لباس بپوشیم یا مثل آن‌ها رفتار کنیم و آن‌ها باید بدانند کی بوران می‌شود که توی برف گیر نیفتند.

روش تدریس پرسش و پاسخ

آموزگار: پس اگر من درست حرف شما را فهمیده باشم، هم پدر و مادر روی اینکه شما چطور رفتار می‌کنید اثر می‌گذارند هم بچه‌های دوروبرتان… در این مورد تأثیرگذار هستید؟ یعنی خودتان هیچ می‌توانید انتخاب کنید که چه جور آدمی باشید؟ (بررسی علت‌ها)

دانش آموز: بله.

آموزگار چطوری؟ (بررسی علت‌ها و دلایل)

دانش آموز: خب اگر یکی به من بگوید از ساختمان پنج طبقه بپر پایین نمی‌گویم چشم چون دلم نمی‌خواهد این کار را بکنم.

آموزگار: مثلاً آدم می‌نشیند و به خودش میگوید «بگذار ببینم، من آدم زرنگی باشم بهتر است یا اگر تنبل باشم؟» (تمایزگذاری بین دو مفهوم «تنبل» و «زرنگ»)

دانش آموز: بله

آموزگار: اما چطوری معلوم می‌شود تصمیم گرفته‌اید تنبل باشید یا زرنگ؟ (بررسی علت‌ها)

دانش آموز: از روی نمره‌هایی که می‌گیریم

آموزگار: ولی من فکر می‌کردم معلم تصمیم می‌گیرد به آدم چه نمره‌ای بدهد. خودتان چطور تصمیم می‌گیرید؟(بررسی علت‌ها)

دانش آموز: این طوری که تنبلی کنی و مشق‌هات را ننویسی و نمره‌ی بد بگیری. ولی اگر خوب درس بخوانی نمره‌ی خوب می‌گیری.

آموزگار: پس آدم خودش تصمیم می‌گیرد، آره؟ (بررسی علت‌ها)

دانش آموز: و اگر توی مدرسه از درسی خوشت بیاید، مثلاً از کامپیوتر حسابی تلاش می‌کنی و بعد که بزرگ شدی کار درست و حسابی گیرت می‌آید. اما اگر توی مدرسه از هیچ چی خوشت، نباید تلاشی هم نمی‌کنی.

دانش آموز: نمی‌شود آدم فقط تصمیم بگیرد که می‌خواهم زرنگ باشم باید زحمت بکشی.

دانش آموز: برای زرنگ بودن باید کار کرد همین طور که اگر پول بخواهی باید کار کنی. 

آموزگار:خوب بودن و بد بودن چی؟ خود آدم تصمیم می‌گیرد که خوب باشد یا بد؟ چند نفر تا حالا تصمیم گرفته‌اند که بد باشند؟ [سه نفر از دانش آموزان دست بلند می‌کنند. خطاب به یکی از آن‌ها] چی شد که تصمیم گرفتی بد باشی؟ (تمایزگذاری بین مفهوم «خوب بودن» و «بد بودن» )

دانش آموز: نمی‌دانم. گاهی فکر می‌کنم دیگر زیادی بد بوده‌ام و دلم می‌خواهد توی مدرسه وجهه‌ی بهتری داشته باشم، اما گاهی هم فقط حال می‌کنم که شر درست کنم و حرف دیگران برایم مهم نیست. 

آموزگار: ببینم، وجهه با شخصیت آدم فرقی دارد؟ اصلاً وجهه چیست؟ کلمه ی نسبتاً قلمبه سلمبه‌ای است وجهه یعنی چی؟ (بررسی مفهوم وجهه)

 دانش آموز: یعنی طرز رفتارت. اگه وجهه‌ی آدم خوب نباشد دیگران دوست ندارند باهاش بگردند و اگر وجهه‌ات خوب باشد همه دوروبرت را می‌گیرند و دل‌شان می‌خواهد با تو دوست بشوند.

آموزگار: ولی من باز هم خوب نفهمیدم فرق شخصیت آدم با آنچه دیگران در موردش فکر می‌کنند چیست. می‌شود کسی آدم خوبی باشد و دیگران فکر کنند آدم بدی است؟ همچین چیزی ممکن است؟ (واضح سازی مفاهیم و بررسی استلزامات)

دانش آموز: آره، چون می‌شود آدم تلاش کند که خوب باشد. منظورم این است که خیلی‌ها فکر می‌کنند فلانی خیلی آدم زرنگی است ولی آن یکی با اینکه خیلی تلاش میکند چون لباس‌های خوشگل ندارد مردم تحویلش نمی‌گیرند.

آموزگار: پس گاهی می‌شود که مردم خیال کنند طرف آدم خوبی است ولی در واقع نیست؛ و گاهی هم خیال می‌کنند طرف واقعاً آدم بدی است در حالی که نیست مثلاً اگر یکی کلاه بردار باشد، می گذارد مردم بفهمند؟ (بررسی تفسیرها و استلزامات)

دانش آموزان همه با هم: نخیر!

آموزگار: پس بعضی ها خوب بلدند نشان ندهند که چه جور آدم‌هایی هستند.‌ ممکن است کسی وجهه‌ی خوبی داشته باشد اما آدم بدی باشد؛ و ممکن است کسی وجهه‌ی خوبی نداشته باشد اما آدم خوبی باشد. (پرسش به منظور واضح‌سازی)

دانش آموز: مثلا ممکن است همه خیال کنند طرف آدم خوبی است، اما اهل مواد و این جور چیزها باشد.

دانش آموز: می‌شود گفت این جوری است که وقتی وجهه‌ی خوبی داری دلت می خواهد نگهش داری و تا آخر عمرت همین‌طور خوب باشی؟ چندان مطمئن نیستم… 

آموزگار: فرض کنیم کسی محض اینکه وجهه‌ی خوبی داشته باشد سعی کند خوب باشد چنین آدمی چرا سعی می‌کند خوب باشد؟ (بررسی دلایل و مفاهیم)

دانش آموز: برای اینکه چیزی را که می‌خواهد به دست بیاورد و دیگران نتوانند؟

دانش آموز: شاید چون خجالتی است و دلش می‌خواهد کسی کاری به کارش نداشته باشد. 

دانش آموز: از روی ظاهر نمی‌شود قضاوت کرد.

 آموزگار:  بله برای بعضی‌ها ظاهرشان خیلی مهمتر از باطن‌شان است. حالا بگذارید سؤال دیگری ازتان بکنم تا اینجا به این نتیجه رسیدیم که همه‌ی ما ذهنی داریم و این ذهن به ما کمک می‌کند چیزها را بفهمیم؛ شخصیت ما متأثر از پدرومادر و آدم‌های دوروبرمان است؛ گاهی انتخاب می‌کنیم کارهای خوب بکنیم و گاهی انتخاب می‌کنیم کارهای بد بکنیم و اینکه گاهی دیگران در مورد ما قضاوت‌هایی می‌کنند… حالا سؤال من این است: آیا آدم بد وجود دارد؟ 

دانش آموز: آره

دانش آموز: تروریست‌ها و این‌ها

دانش آموز: خفاش شب

دانش آموز: هواپیما رباها

دانش آموز: دزدها

دانش آموز: تجاوزگرها

دانش آموز: کارتن خواب‌ها

آموزگار: کارتن خوابها آدم‌های بدی هستند؟ 

دانش آموز: خب بعضی هاشان

دانش آموز: کارتن خواب ها… نه واقعاً چون با اینکه سر و وضع خوبی ندارند نمی‌شود از روی ظاهرشان قضاوت کرد ممکن است خیلی هم مهربان باشند.

آموزگار: خب پس کارتن خواب‌ها با اینکه وجهه‌ی بدی دارند اما اگر به‌شان توجه کنی و بشناسی‌شان ممکن است ببینی آدم‌های خوبی هستند. بین کارتن خواب‌ها ممکن است هم آدم‌های خوب پیدا شود هم آدم‌های بد. (پرسش به منظور واضح‌سازی و بررسی مفاهیم)

دانش آموز: تروریست‌های عراقی

آموزگار:  به نظر شما آدم بدها خودشان فکر می‌کنند آدم‌های بدی هستند؟ (بررسی دیدگاه)

دانش آموز: خیلی‌هایشان فکر نمی‌کنند آدم‌های بدی باشند، ولی هستند. شاید مخشان عیبی دارد.

آموزگار: بله هستند. آدم‌هایی که نوعی بیماری ذهنی دارند. (واضح سازی)

دانش آموز خیلی از آدم بدها خودشان فکر نمی‌کنند بد باشند. 

آموزگار: ببینم چرا گفتی عراقی‌ها بد هستند؟ 

دانش آموز چون خیلی‌هاشان تروریست‌اند و از ما آمریکایی‌ها متنفرند و ما را می‌کشند

آموزگار: حالا که از ما متنفرند فکر می‌کنند ما بدیم با خوب؟

دانش آموز: فکر می‌کنند ما بدیم

آموزگار و ما هم فکر می‌کنیم آن‌ها، بدند نه؟ کدام طرف درست می‌گوید؟ (بررسی دیدگاه)

دانش آموز: معمولاً هر دو طرف

 

روش تدریس پرسش و پاسخ

آموزگار: پس ممکن است اینکه آدم چه چیزی را درست می‌داند و چه چیزی را درست، بسته به این باشد که در کدام کشور زندگی میکند درست گفتم؟ (بررسی دیدگاه ها) 

دانش آموز: هیچ کدام‌مان در واقع بد نیستیم

دانش آموز: راستش من نمی‌دانم چرا ما و آن‌ها داریم می‌جنگیم. جنگ خوب نیست.

دانش آموز: مثل این است که بین دو کشور که با هم دشمن هستند مرزی باشد و از نظر این طرفی‌ها هر کسی آن‌ور مرز باشد بد است و برعکس.

دانش آموز: مثلاً یک دزد ممکن است برای سیر کردن خانواده‌اش چیزی بدزدد. دارد به خانواده‌اش خوبی می‌کند اما به کس دیگری بدی می‌کند.

آموزگار: و توی ذهن خودش چی؟ به نظر شما فکر می‌کند دارد بدی می‌کند یا خوبی(بررسی دیدگاه‌ها)

 دانش آموز: بستگی دارد که ذهنش چه جوری کار می‌کند. ممکن است فکر کند دارد به خانواده‌اش خوبی می‌کند یا ممکن است فکر کند دارد به کس دیگری بدی می‌کند.

دانش آموز: مثل قضیه‌ی مترو است خیلی وقت پیش بعضی‌ها فکر می‌کردند مترو چیز بدی است و بعضی‌ها هم فکر می‌کردند چیز خوبی است.

آموزگار: اما وقتی عده‌ی زیادی فکر می‌کنند چیزی درست است و عده‌ی زیاد هم فکر می‌کنند آن چیز غلط است چطور باید تشخیص بدهیم چی درست است چی غلط (بررسی دیدگاه‌ها و مفهوم امر اخلاقی)

دانش آموز: باید خودمان تشخیص بدهیم

آموزگار: ولی چطور باید تشخیص بدهیم؟ 

دانش آموز: خیلی از مردم از دیگران پیروی می‌کنند

آموزگار: ولی بالاخره یکی باید به جای آن‌ها تشخیص بدهد، نه؟

دانش آموز باید ذهن‌مان را به کار بیندازیم؟ 

آموزگار: بله مثلاً من به شما می‌گویم این دانش آموز جدید کلاس ماست اسمش سالی است و دختر بدی است. شما می‌توانید حرف مرا قبول کنید یا اینکه چه کار کنید؟ (توجه به استنتاج منطقی)

دانش آموز: می‌توانیم سعی کنیم باهاش آشنا بشویم و ببینیم دختر خوبی است یا نه

آموزگار: فرض کنیم این دختر بیاید به شما بگوید: « من بهت اسباب بازی میدهم تا از من خوشت بیاید و به شما از این جور چیزها بدهد تا شما ازش خوشتان بیاید اما در عین حال دیگران را کتک بزند. شما از این دختر خوشتان می‌آید چون اسباب بازی به شما داده؟ 

دانش آموز نه چون گفته من این را می‌دهم بهت که ازم خوشت بیاید از مهربانی‌اش نیست. 

آموزگار اصلا چی می‌شود که شما از کسی خوشتان می‌آید؟ (بررسی استدلال) 

دانش آموز؛ اینکه با من خوب رفتار کند. 

آموزگار فقط با تو؟ 

دانش آموز: با همه

دانش آموز: برای من مهم نیست چی بهم بدهد. نگاه می‌کنم ببینم واقعاً چه جور آدمی است. 

آموزگار این را چطور می‌شود فهمید؟ (جست وجوی اطلاعات)

دانش آموز: می‌شود از دیگران پرس وجو کرد ولی سعی میکنم با فکر خودم قضاوت بکنم.

 

یادداشت

گفت و گویی که خواندید ممکن بود به مسیرهای دیگری کشیده شود. مثلاً به جای پرداختن به ارتباط ذهن با احساسات، آموزگار می‌توانست مفهوم «ذهن» را دنبال کند و مثال‌های بیشتری در مورد کارکرد آن از دانش آموزان بخواهد و فرصت بدهد این مثال‌ها را تحلیل کنند.

میشد آموزگار حرف دانش آموزی را پی بگیرد که چنین جوابی داد: 《 می‌شود گفت این جوری است که وقتی وجهه‌ی خوبی داری دلت میخواهد همین را نگه داری؟ 》

مثلاً آموزگار می‌توانست از او بپرسد. چرا چنین سؤالی کرده و از سایر دانش آموزان بپرسد نظرشان در این باره چیست چنین بحثی را می‌شد به مکالمه‌ای در باب «وجهه»، مراتب مختلف خوبی،  یا دلایل بد بودن کشاند.

از طرف دیگر می‌شد صحبت درباره‌ی مفهوم «آدم بدها» را بسط داد و برای واضح‌سازی از دانش آموزان پرسید چرا مثال‌هایی که زده‌اند نمونه‌هایی است از آدم‌های بد در نتیجه ممکن بود دانش آموزان بتوانند به صورت ابتدایی تعمیم‌هایی بدهند که این را هم میشد با پرسش‌های بیشتر بررسی و امتحان کرد به جای پرداختن به تأثیر دیدگاه بر ارزیابی آموزگار میتوانست به بررسی نظری بپردازد که یکی از دانش آموزان بیان کرد؛ اینکه هیچ کس در واقع بد» نیست.

می‌شد از آن دانش آموز خواست نظرش را توضیح بدهد و از سایرین پرسید چه نظری در این مورد دارند. 

در تمام این موارد پرسش‌های تفکربرانگیز متعددی وجود دارد که آموزگار می‌تواند هر کدام را انتخاب کند.

در گفت و گوی سقراطی هیچ وقت نمی‌توان گفت فلان پرسش تنها پرسش درست است.

بنابراین در نظر داشته باشید که گفت وگوی سقراطی انعطاف‌پذیر است.

منبع: آشنایی با هنر پرسشگری سقراطی |ریچارد پل و لیندا الدر، نشر اختران


ترتیبی که برای خواندن سری مطالب پرسشگری و پرسشگری سقراطی به شما پیشنهاد می‌شود: با لمس/کلیک روی هر موضوع به آموزش مربوط هدایت خواهید شد.  
موضوع
پرسشگری چیست | انواع پرسش گری
پرسشگری سقراطی چیست
نمونه گفتگوی سقراطی
روش تدریس پرسش و پاسخ سقراطی
نمونه روش تدریس سقراطی | نمونه روش تدریس پرسش و پاسخ
تفکر انتقادی چیست
 

درسنامه‌های رایگان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *