مقدمه کتابها ممکن است به شکلها و سبکهای مختلفی باشند، اما در زیر چند نمونه از مقدمه های کتاب را برای شما آوردهام:
مقدمه کتاب “1984” نوشته جورج اورول:
“بودن یکی از شش میلیارد نفر در دنیا به نظر میرسد به تنهایی تجربهای غیرمعمول نباشد، اما من قبول دارم که تجربه من در دنیا از سایر انسانها تفاوت داشته است. به این دلیل که در سال 1984 متولد شدم. شاید شما فکر کنید این یک تفاوت سطحی است و تأثیری در زندگی من ندارد، اما این اشتباه است. 1984 نه فقط یک سال بود، بلکه یک عددی بود که نمادی از یک جهان آینده ترسناک بود، جهانی که قدرتمندترین دیکتاتوری که تا کنون دیده بودیم، در آن حکمرانی میکرد.
در این جهان، هر چه شما تصور کنید، کنترل میشود. از افکار و عقاید تا اعمال و حرکات شما، همه چیز تحت نظارت است. مردم مانند عقربههای دستگاه، به صورت روزانه بررسی و کنترل میشوند. جهانی که در آن حقیقت به دست دیکتاتوری تحت فشار تغییر میکند و تاریخ به گذشته تغییر پیدا میکند. اما در این تیرهترین روزها، من هنوز در جستجوی عدالت و آزادی هستم، در جستجوی یک جهانی که برای همه انسانها محلی برابر باشد. ممکن است در این تلاطم، خوابی نابود شده باشد، اما من با همه قدرتی که دارم، تلاش خواهم کرد تا روشنایی را در تاریکی فرا بگیرم.
داستانی که میخوانید، داستان من است. داستانی از یک مبارزه برای زنده ماندن و حفظ انسانیت در برابر سیستمی که همه چیز را میخورد. این داستان، داستان سرکوب و مقاومت است، داستان عشق و ترس، داستان نبرد بین قدرت و ضعف. امیدوارم با خواندن این صفحات، شما هم به مبارزه بپیوندید، به مبارزه برای حقیقت و آزادی. این داستان، هشداری است برای آیندهای که ممکن است برایمان پیش بیاید، و تذکری برای همهی ما تا به امروز که تلاش کنیم از دست دادن انسانیت خود جلوگیری کنیم.”
مقدمه کتاب “مبارزه با فرشتگان” نوشته جان میلتون:
“موضوعی راجع به کشتار فرشتگان که در اثر آن خداوند آسمان را میان خویشاوندان آویخته و جهان را در سکوت فروبرده، به من اطلاع داده شد…”
مقدمه کتاب “جیب سوم دیوید کاپرفیلد” نوشته چارلز دیکنز:
“به خوانندگان عزیزم که نسخه اصلی این داستان را دیدهاند، درخواستی دارم. لطفاً این صفحه را رد کنید. زیرا شما قبلاً با آن آشنا هستید و من نمیخواهم شما را دوباره درگیر کنم…”
مقدمه کتاب “نام من خدا نیست” نوشته زوزانا دریچ:
“من متولد نشدم، من ترور شدم. من در چنگال جنون و بیپناهی آوردم، در شهرها آویخته و در نیت خشم غرق شدم…”
مقدمه کتاب “خداحافظی به اسلحه” نوشته ارنست همینگوی:
“تصمیم گرفتم از خداحافظی به اسلحه بنویسم، زیرا وقتی بیشتر مردم را کشتی، کار شگفتانگیزی است…”
مقدمه کتاب “برتری” نوشته رابرت گرین:
“آیا برتری یک داستان افسانهای است؟ آیا این یک آرزوی بیربط به واقعیت است؟ در این کتاب، من شما را به دنیای برتران دعوت میکنم، جامعهای که قوانین متفاوتی دنبال میکند و قدرت و تسلط را به یک هنر تبدیل کرده است…”
مقدمه کتاب “فلسفه بزرگترین عقلانیت” نوشته سام هریس:
“آیا تا به حال درباره پرسشهای بنیادی زندگی فکر کردهاید؟ چرا هستیم؟ چه معنایی در زندگی وجود دارد؟ در این کتاب، من به چالش پاسخهای قدیمی میروم و به دنبال یافتن بزرگترین عقلانیت درونی هستم…”
مقدمه کتاب “عقل و جنون در آفریقا” نوشته ایزاک دنیسون:
“آفریقا، یک قاره مملو از رازها و خردهنگریهاست. در این کتاب، من به سفری عمیق در جنگلها و صحراهای آفریقا میروم تا رازهایی را کشف کنم که عقل و جنون را به هم میریزند و ما را به یک راهی جدید از بینایی هدایت میکنند…”
مقدمه کتاب “زمین در چرخش” نوشته کارل ساگان:
“زمین، سیارهای کوچک در مجموعه خورشیدی ماست، اما چقدر از ما به آن اطلاعات داریم؟ در این کتاب، من شما را به یک سفر آموزشی در اطلاعات جدید درباره زمین میبرم و شگفتیها و رازهای آن را برملا میکنم…”
مقدمه کتاب “ریشهها: تاریخچه طبقههای طبیعت و نقش آنها در تحول انسان” نوشته یووال نواه هراری:
“آیا تا به حال به اصول و طبقات طبیعت فکر کردهاید؟ چگونه ریشهها و طبقات طبیعت انسان را تحت تأثیر قرار میدهند و به تکامل و تغییرات آن راه میدهند؟ در این کتاب، من شما را به سفری در طول تاریخچه این طبقات همراه میکنم و نقش آنها را در تحول انسان بررسی میکنم…”
این نمونهها نشان میدهند که مقدمهها میتوانند توضیحات بیشتری را درباره محتوای کتابها ارائه کنند و خواننده را برای مطالعه بیشتر جذب کنند.