وقتی ما از صمیم قلب نثار میکنیم، این کار را برای لذت حاصله از غنی کردن زندگی دیگران انجام میدهیم. این نوع نثار به بخشنده و گیرنده، هر دو، منفعت میرساند. گیرنده بدون نگرانی از پیامددهای احتمالی هدیه، از آن لذت میبرد چون این هدیه ناشی از ترس، گناه، یا میل به دست آوردن مجدد نیست. بخشنده هم از افزایش عزت نفس که نتیجهی به ثمر رسیدن تلاش او برای سعادت دیگران است منتفع میشود.
فرآیند گفت گوی بدون خشونت (زبان زندگی)
در رسیدن به یک خواست مشترک و متقابل برای نثار از صمیم قلب، ما نور آگاهی را بر چهار عرصه متمرکز میکنیم که چهار مرحله محسوب میشوند.
مرحله اول: مشاهده دقیق آنچه در یک موقعیت اتفاق میافتد. مشاهدهی دقیق گفته ها، شنیدهها و رفتارها فارغ از این که به زندگی ما غنای بیشتری میدهند یا نمیدهند. نکتهی مهم، بیان دقیق مشاهدات بدون هر گونه قضاوت و ارزیابی است_ خیلی ساده بگوییم چه چیز را مشاهده میکنیم، خواه آنچه دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم.
مرحله دوم: سپس احساس خودمان را از آنچه مشاهده کردهایم بیان کنیم؛ آیا رنجیده ایم، ترسیده ایم، خوشحالیم، متعجبیم، عصبانی هستیم یا…؟
مرحله سوم: مشخص میکنیم احساسی که بیان کردهایم به کدام یک از نیازهای ما مرتبط است؟
هنگامی که ما به وسیله این شیوه آشکارا و صادقانه میگوییم چگونه و چطور هستیم، در حقیقت این سه مرحله را طی کرده ایم.
مرحله چهارم: تقاضای مشخصی ارائه شود.
برای مثال ممکن است یک مادر سه مرحله اول را به پسر نوجوانش این گونه بیان کند. «محمد، وقتی من دو جفت جوراب گلوله شده زیر میز و سه تای دیگر کنار تلویزیون میبینم، خیلی عصبانی میشوم. این اتاق متعلق به همه است و من به نظم بیشتری نیاز دارم. ممکن است جورابهایت را در اتاق خودت یا سبد لباسهای کثیف بیندازی؟»
این چهار مرحله جزئیات آنچه را که ما از دیگران میخواهیم تا زندگی ما را غنیتر و زیباتر سازد مشخص میکنند.
به این ترتیب این شیوه گفت گو از یک سو بیان واضح مطالب به شیوهی کلامی و یا روشهای دیگر در چهار مرحله است؛ و از سوی دیگر دریافت مطالب دیگران در همین چهار مرحله است. یعنی اول باید پی ببریم دیگران چه چیزهایی مشاهده میکنند، چه احساسی دارند و نیازشان چیست. وقتی این سه مرحله را طی کردیم آن گاه با شنیدن تقاضایشان وارد مرحله چهارم میشویم و کشف میکنیم که چه چیزی زندگی آنها را غنی میکند.
وقتی تمرکز و توجه فرد را بر این چهار مرحله معطوف کنیم و کمک کنیم که دیگران هم چنین کنند، جریان متقابلی به وجود میآید تا محبت به صورت طبیعی این گونه ظاهر شود: آنچه را که من مشاهده میکنم، احساس میکنمم و نیاز دارم؛ آنچه را تقاضا میکنم تا زندگیام غنی شود… آنچه را تو مشاهده میکنی، احساس میکنی و نیاز داری؛ آنچه را تو تقاضا میکنی تا زندگیات را غنی سازی…
ما استفاده از این فرآیند را یا با ابزار خودمان و یا با دریافت همدلانه اطلاعات چهارگانه، از دیگران آغاز میکنیم.
فرآیند گفت گوی بدون خشنونت در یک نگاه
- مشاهدهی رفتارهای مشخصی که سلامت ما را تحت تاثیر قرار میدهند.
- در ارتباط با آنچه که مشاهده میکنیم چه احساس میکنیم.
- نیازها، ارزش ها، امیال و… که احساس ما را شکل میدهند.
- رفتارهای مشخصی که ما تقاضا میکنیم تا زندگیمان را غنی سازیم.
در بررسی این سوال که چه عواملی ما را از ذات با محبتمان بیگانه میسازد، به حالتهای خاصی از ارتباط و زبان برخوردم که به اعتقاد من در رفتار خشونتآمیز نسبت به خودمان و دیگران موثر است.
قضاوت اخلاقی
یکی از شکلهای ارتباط بیگانه ساز از زندگی، قضاوت اخلاقی است. یعنی غلط و یا بد دانستن آن چیزهایی که متناسب و هماهنگ با ارزشهای ما نیستند. این نوع قضاوتها معمولا چنین بیان میشوند: «مشکل تو این است که بسیار خود خواهی.» «او تنبل است.» «آنها متعصب اند.» سرزنش، اهانت، تحقیر، انتقاد، برچسب، مقایسه و عیب جویی همه شکلهایی از ایننوع قضاوت اند.
انکار مسئولیت
نوع دیگری از ارتباط بیگانه ساز از زندگی، انکار مسئولیت است. ارتباط بیگانه ساز از زندگی چنان بر آگاهی ما سایه میاندازد که فراموش میکنیم خود ما مسئول نحوه تفکر، چگونگی احساسات و اعمالمان هستیم.
بیشتر ما به جای آنکه یاد بگیریم چگونه بر آچه احساس میکنیم و نیاز داریم آگاه شویم، زبانی را میآموزیم که ما را تشویقبه برچسب زدن، مقایسه و بیان قضاوتها میکند. ارتباط بیگانه ساز از زندگی جامعه طبقاتی و سلطهگری را ایجاد و تقویت میکند. جایی که اکثریت مردم به وسیلهی اقلیتی در جهت منافع خودشان کنترل میشوند.
منبع: کتاب ارتباط بدون خشونت ترجمه کامران رحمیمیان