depression

تئوری انتخاب و افسردگی

تئوری انتخاب و افسردگی

گلسر در کتاب تئوری انتخاب عقیده دارد که افسردگی یک رفتار است. اجازه دهیـد سـه دلـيـل انتخاب افسردگی کردن بسیاری از افراد را بیان کنم.

این سه دلیل مفهوم گسترده و کلی بیماری روانی از جمله افسرده کـردن خـود، مضطرب کـردن خـود و هراس سازی را تبیین میکند. حتی بیماری هایی چون آرتریت روماتوئید (آرتروز) را هم می تـوان بـا ایـن سـه دلـيـل تبیین کرد. بسیاری از پزشکان معتقدند خیلی از بیماری ها یک مؤلفه روان شناختی در زیربنای خود دارنـد کـه بـه آن هـا بیمـاری هـای روان تنـی مـی گـویـد. در واژه سایکوسوماتیک،،، کلمه سایکو به این معناست؛ که طرز فکر ما نقش مهمی در فعالیت های سوما (بدن) دارد. پس به راحتی می توانیم بگوییم وقتی مـا كـنـتـرل موثری بـر زنـدگـی خـود نـداریم. (مثـل زمـانـی کـه روابـط رضایت بخش نداریم) در این ازدست دادن کنترل مؤثر، فیزیولوژی ما به شدت و به طور دردناکی خود را درگیر می کند.

۱-مهار عصبانیت در رفتار 

وقتی آدمها کنترل موثری بر زندگیشان ندارند. فورا به فکر استفاده از رفتار کلی فطری به نام عصبانی کردن خود می افتند. عصبانیت در ژنهای ما به ودیعه نهاده شده و به زنده ماندن ما کمک می کند و چون از دوران طفولیت از آن استفاده کرده ایم به آن عادت می کنیم. وقتی نمی توانیم تصویر مهمی در دنیای کیفی مان را ارضا کنیم. خودمان را عصبانی می کنیم. به مرور می فهمیم که عصبانی کردن راهی برای رسیدن به خواسته ها نیست و جواب نمی دهد. افسرده کردن یکی از قوی ترین روشهایی است که انسانها برای مهار عصبانیتشان پیدا کرده اند. هرچند خودشان این را نمی دانند.

مهارکردن کامل عصبانیت خود خیلی انرژی میبرد. به همین دلیل خیلی خسته میشوید. افسرده کردن خود جلوی بسیاری از خشونتهای زناشویی و خانوادگی را می گیرد. اگر هنگام ناکامی خودمان را افسرده نکنیم، خیابانها و خانه ها مناطق جنگی خواهد شد.

وقتی کسی که خود را مدتها افسرده کرده، ناگهان خوشحال می شود. یعنی رفتار کنترلی بهتری پیدا کرده: خودکشی. برای اینها عذاب مهار کردن عصبانی کردن خود انقدر زیاد است که نتیجه می گیرند زندگی ارزش ادامه دادن ندارند و عصبانیت را به سمت خودشان معطوف می کنند.

۲-کمکم کن

در تئوری انتخاب، افسرده کردن یک نوع کمک خواهی بدون التماس است. موثرترین و قوی ترین شیوه مخابره این پیام به دیگران است. برای بسیاری از آدمها رنج و عذاب شدید افسرده کردن خود به کنترل کنندگی ناشی از آن می ارزد و درخواست کمک را مشروع می کند. اگر بدون عذاب از دیگران کمک بخواهیم ممکن است بی عرضه فرض شویم. این غرور ما را می شکند.

اگر همزمان با اینکه نمی گذاریم دیگران ما را با افسرده کردن خود کنترل کنند. به حال آنها دل بسوزانیم، می فهمند انتخابهایی بهتر از افسرده کردن خود هم دارند.

۳-اجتناب از رفتار 

برای انجام ندادن کاری که نمی خواهیم انجام دهیم و یا از انجام آن می ترسیم. خود را افسرده می کنیم. در حقیقت از اخراج مجدد از کار جدید می‌ترسیم ولی در ظاهر خودمان را افسرده از اخراج کار قبلی نشان می دهیم و به این صورت کارمان را موجه می کنیم.

برای اینکه ببینید خودتان افسرده بودن را انتخاب کرده اید یا نه خودتان را مجبور کنید. برای حتی یک ساعت انتخاب دیگری بکنید. مثل دویدن یا قدم زدن، سعی کنید دوستانی که با شما همدردی می کنند هم همراهتان نباشند. متوجه خواهید شد که در آن یک ساعت خودتان را افسرده نمی کنید.

راهی جز تغییر خواسته یا رفتارتان برای مهار افسرده کردن خودتان وجود ندارد. آن مراجع ابتدا سعی کرد رفتارش را عوض کند (تا زنش برگردد)، وقتی تاثیر نداشت، خواسته اش را عوض کرد (تصویر زنش را از دنیای کیفی اش بیرون کرد).

 

Mental disorder, finding answers, confusion concept Premium Vector
افسردگی در تئوری انتخاب

دلیل بسیاری از بیماریهای جسمی (که مربوط به مولفه فیزیولوژی رفتار کلی است) هم انتخابهای ماست. مثال مشکل قلبی و استرس و سیگار ناکامی هم که از استرس قوی تر است در بیماری قلبی سما نفس دارد.

آن مراجع به این دلیل افسرده کردن خود را برگزید که اگر بدین طریق عصبانیت را کنترل نمی کرد. فاجعه به بار می آمد. در اثر انتخاب این رقار کلی، شیمی رش هم تغییر کرد. او به این دلیل افسرده کردن خود را انتخاب کرد که رابطه آنطور که می خواست پیش نرفته بود.

 

عده کمی از آدمها حاضرند بپذیرند که اشکال مهمی در زندگی آنهاست. آنها ترجیح می دهند ناراحتی خود را به بیماری روانی یا نابهنجاری شیمی مغز خود نسبت دهند.

 

شیمی مغز مرتبط با احساس، هرچه که باشد یک شیمی عادی است. چون مولفه فیزولوژی عمل یا فکری است که انتخاب کرده ایم. این شیمی مغز علت افسرده شدن نیست، همانطور که عرق کردن علت دویدن است، بلکه انتخاب افسردگی یا انتخاب دویدن علت اصلی است.

با کاهش مواد شیمیایی درون مغز به وسیله دارو، ممکن است فرد به آنها معتاد شود. چون اینها حس بهتری ایجاد می کنند ولی چون ریشه (مشکلات ارتباطی) همچنان وجود دارد، باز هم برای احساس خوب داشتن به این داروها نیاز است. داروها لذت آوردند ولی شادی آفرین نیستند، برای شاد بودن به آدمها نیاز داریم.

این حقیقت که در بسیاری از موارد، احساس تابع عمل است و نه برعکس در جاهای مختلف کاربرد دارد. مثلا ما منتظر انگیزه برای انجام یک کار هستیم. حال اینکه پس از شروع آن کار، انگیزه و شوق انجام آن نیز به وجود خواهد آمد. تکنیک انجام دادن یک کار برای فقط ۵ دقیقه” که برای فرار از اهمال کاری توصیه می شود بر همین مبنا استوار است. 

 

تفاوت واقعیت درمانی با درمان‌های سنتی 

 

منبع: تئوری انتخاب | ویلیام گلسر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *