ارزشها و فضایل نقش برجستهای در زندگی رضایتمند و خشنود ایفا می کنند. به تعبیری میتوان ارزشها را فانوس دریایی، قطب نما یا ترموستات درونی دانست که همواره راهنمای درونی فرد در اقیانوس بیکران و پرحادثه زندگی است.
مارتین سلیگمن می گوید، اگر شما تعدادی فضیلت برای خود انتخاب کردهاید که آنها را زندگی کنید و در شرایط عادی، بدون استرس و بدون چالش آنها را راحت بکار گرفته و با آنها زندگی میکنید (شفقت، انسان دوستی و….) این نمیتواند مبنا و دلیلی برای این باشد که که اینها فضایل شما هستند. اگر شما توانستید در موقعیتهای ناکام کننده، چالشزا، پر استرس نیز این فضیلتها را از خود بروز دهید، آنگاه میتوان گفت که اینها فضیلتهای شما هستند.
در غیر این صورت شما فقط دوست دارید آنها را داشته باشید. سلیگمن اضافه میکند که ما هرگاه نتوانیم این فضیلت های انتخابی را در موقعیت های ناکام کننده زندگی کنیم، از درون دچار دوپارگی می شویم و این به دلیل عدم یکپارچگی شخصیت است. عدم یکپارچگی یعنی تفاوت بین آن چه دوست داریم باشیم و آن چه در واقعیت نیستیم.
مثال: فرض کنیم فضیلت انتخابی یک فرد احترام باشد، در آن صورت در تمام موقعیت های عادی زندگی چیزی که در رفتار و کنش او می بینیم این است که او به همه احترام می گذارد. حال اگر در موقعیت های ناکام کننده و چالشزای زندگی، مثلا اگر کارمند زیر دست این شخص وظایفش را به درستی انجام نداده و این شخص او را تهدید، مسخره و یا با خشونت و غیردوستانه با او رفتار کند، او پس از این اتفاق، یک احساس شدید منفی نسبت به خود دارد و از درون احساس دوپارگی دارد. در این واقعه فقط خود او می تواند این دوپارگی را تجربه کند.
سلیگمن معتقد است قدرت واقعی فضیلت ها و ارزش ها انتخابی انسان ها در موقعیت های ناکام کننده واقعی مشخص می شوند. فضیلت واقعی آن است که فرد در موقعیت ناکام کننده نیز آن را به کار بگیرد. فرد در این حالت، احساس یکپارچگی دارد و علی رغم ناکامی بیرونی از درون به شدت احساس رضایت و ارزشمندی دارد.
از این رو شناسایی ارزش ها و فضیلت های مهم زندگی و طراحی زندگی و عمل کردن بر اساس آنها از مهم ترین مفاهیم بنیادین و گام های راه بری شخصی و مدیریت خود است.
از این رو اگر انتخاب نکنیم که وجود و جوهر یگانه خود را شناسایی، بیان و شکوفا کنیم و نقش خودمان در خدمت به یک هدف بزرگ و معنادار را ایفا نکنیم، به طور حتم رنج بردن خود را ضمانت خواهیم کرد.
در حالی که فرد فعال چنین می اندیشد که : هدف و معنا وقتی خودش را نشان می دهد که ما جوهر و الگوی خودمان را در زندگی روزانه بیان کنیم. هدفمندی به ما اجازه می دهد تا حتی در سخت ترین تجربه های زندگی معنایی پیدا کنیم. با مشارکت به بهزیستی دیگران، ما می توانیم روایت توانمندسازی، یادگیری و شکوفایی را به نمایش بگذاریم.
ارزش ها چه هستند؟
در پس هر اقدامی که انجام میدهیم، مقصودی نهفته است. از شستن ظرفها گرفته تا خوردن بستنی، از ازدواج گرفته تا پر کردن فرم اظهارنامه مالیاتی، از خوابیدن جلوی برنامههای دیر وقت تلویزیون گرفته تا پیاده روی صبح گاهی. در پس هر اقدامی همیشه نوعی معنا و مقصود نهفته است.
ما اقدام میکنیم تا امری رخ دهد، ولی هر چند وقت یکبار نسبت به قصد و نیت خود آگاه میشویم؟ هر چند وقت یکبار، آگاهانه اقدامات ما در پی مقصود بزرگی است که برایمان اهمیت دارد؟ پاسخ بیشتر افراد به هر دو سوال تقریبا نزدیک به صفر است.
ما تمایل داریم زندگی خود را به شکلی خودکار و اتوماتیک پیش ببریم، نه اینکه آگاهانه آنچه انجام میدهیم و چگونگی انجام آن را انتخاب کنیم. وقتی زندگیمان را در حالت خودکار قرار میدهیم، ممکن است متوجه شویم زمان زیادی از روز را به شیوهای عمل کردهایم که برایمان رضایت بخش نبوده است. البته کافی است برای تغییر، مقصودی پیدا کنیم که برایمان اهمیت دارد و کنجکاوانه با اقدامات خود برای رسیدن به آن مقصود، همراستا شویم. در این صورت زندگیمان معنا دار میشود. حسی از راهبری، حسی از خلق زندگی دلخواه را بدین طریق پرورش میدهیم. حسی از سرزندگی و رضایتمندی را تجربه میکنیم که به معنای جدا شدن کامل اززندگی خودکار است.
زمانی که از انسانها درباره معنا و مقصودشان در زندگی سوال میشود. اکثرا چیزی شبیه به بلاتکلیفی و سردگمی مشاهده میشود. پاسخ دادن به «سوالات بزرگ» باعث میشود انسانها عمیقتر فکر کنند. به این روند، شفافسازی ارزشها میگویند، روندی بسیار با اهمیت که باید به آن توجه کرد زیرا این ارزشهای ما هستند که زندگیمان را معنادار و هدفمند میکند.
ارزشها دقیقا چه چیزی هستند؟
ارزش ها، میل نهفته در اعماق قلب برای چگونه عمل کردن در جایگاه انسان است، کیفیتی است که میخواهید به اقدامات خود بیفزایید.
تفاوت ارزش و هدف
ارزشها با اهداف تفاوت دارند، اهداف قابل درسترسی و دستیابی هستند و شما نهایت میتوانید در کنار آنها علامتی به نشانه انجام شدنشان بزنید.
برعکس اهداف، ارزشها چیزی نیستند که بتوانیم به دست آوریم بلکه در تمام طول زندگی آنها را انجام میدهیم و پیگیرشان هستیم.
ممکن است برای بسیاری از افراد، تفاوت ارزشها و اهداف کمی گیج کننده باشد. همه ما در جامعهای زندگی میکنیم که بر رسیدن به اهداف تاکید میشود. حتی خیلی از مواقعی که مردم درباره ارزشها صحبت میکنند، منظورشان اهداف است نه ارزش ها! پس بگذارید تفاوت این دو را بیان کنیم.
ارزشها درباره این است که چگونه انسانی میخواهید باشید؟ یا چگونه رفتاری میخواهید داشته باشید؟ در حالی که اهداف اشاره به این دارند که: به چه چیزی میخواهید برسید؟ کسب شغلی موفق، خرید خانهای بزرگ، یافتن شریک زندگی خوب، و داشتن فرزندان، همگی جزو اهداف به شمار میروند. میتوانید وقتی به یکی از اهدافتان میرسید، در کنار فهرست خود علامتی بزنید: «تمام! من به آن رسیدم». در حالی که ارزشها رسیدنی نیست و چگونگی رفتار شماست به عبارتی «چگونه انسانی میخواهید باشید؟»، چه در هنگامی به هدفی دست مییابید و چه هنگامی به هدفی دست نمییابید.
برای مثال اگر دوست داشتن، شفقت. مهربانی ارزشهای شما باشند، حتی اگر هیچ گاه به هدف داشتن یک شریک زندگی یا فرزند دست نیابید، تا ابد بدین شکل رفتار خواهید کرد و البته این مسئله را هم در نظر بگیرید که میتوانید بدون داشتن مهربانی، محبت و شفقت، به هدف داشتن یک شریک زندگی و فرزند دست پیدا کنید.
به همین نحو حتی اگر شغلی کاملا معمولی داشته باشید اما ارزشهایی نظیر سازنده بودن، موثر بودن، اجتماعی بودن، دقت داشتن و مسئولیتپذیر بودن داشته باشید، میتوانید همواره بر اساس ارزشهای خود عمل کنید و احساس سرزندگی و رضایت داشته باشید. همچنین امکان دارد شغل بسیار خوبی داشته باشید اما تمامی ارزشهای فوق در آن نادیده گرفته شود.
اکنون فرض کنید میخواهید دوستتان داشته باشند و به شما احترام بگذارند: آیا اینها ارزش به شمار میروند؟ خیر اینها هدف هستند!
چیزی که برای رسیدن به آن تلاش میکنید، هدف محسوب میشود، که در این مورد، دریافت عشق و احترام از سوی دیگران است.
این اهداف (یا خواسته ها) خارج از کنترل ما هستند، نمیتوانیم کسی را مجبور به دوست داشتن یا احترام گذاشتن به خود کنیم. در حقیقت هرچه بیشتر تلاش کنیم کسی ما را دوست داشته باشد یا به ما احترام بگذارد، آن شخص ممکن است کمتر این کارها را انجام دهد.
از سوی دیگر، ارزشها و چگونگی رفتار شما، همزمان با دنبال کردن اهدافتان است، خواه به اهداف خود برسید یا نه! تمایل به این که دوستمان داشته باشند و به ما احترام بگذارند، ارزشها دانسته میشود. میتوانیم بر اساس این تمایل با خود و دیگران، بر پایه احترام و مهربانی رفتار کنیم. اما این که بخواهیم دیگران از روی عشق و احترام با ما رفتار کنند، تبدیل به اهداف (خواسته یا نیازها) میشود و خارج از کنترل ماست.
البته ذکر این نکته اهمیت دارد: اگر از روی عشق و احترام، با خود و دیگران رفتار کنیم، احتمال زیادی وجود دارد که در عوض مورد عشق و احترام متقابل آنها نیز قرار بگیریم (البته هیچ تضمینی برای این امر وجود ندارد و بر خلاف قصه پریان، زندگی همیشه پایان خوشی ندارد).
کوچکی که به طور عادی ارائه میشوند، همان چیزهایی هستند که قلب را تسخیر، آن را حفظ و آسودگی را تامین میکنند.
از کجا بدانم ارزشهایم چه هستند؟
سوالهایی که مرا به ارزشهایم میرسانند:
نکاتی درباره ارزشها